سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرا با عصمت تأیید فرما و زبانم را به حکمت بگشای . [امام زین العابدین علیه السلام ـ در دعای استغفار ـ]

اهل البیت[علیهم السلام]


http://adineayask.ir/wp-content/uploads/2014/01/1_u246ay64zv18n8crm343.png



یاسر مرادی فر ::: شنبه 94/11/3::: ساعت 3:9 عصر


 
 
 
 
 
 
از علامه محمد تقی جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد .
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .
سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».

 



یاسر مرادی فر ::: شنبه 94/11/3::: ساعت 2:48 عصر

<   <<   6      

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 28
کل بازدید :103239
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
یاسر مرادی فر
طلبه هستم سرباز امام زمان ..اگر قبول نماید .. چندین سال است سر این سفره ارتزاق می نمایم بیشتر عمر مشغول تحصیل و تبلیغ دین بوده ام روسیاهی که خطاهای بسیار دارد و امید به آمرزش خداوند سبحان
 
 
>>لینک دوستان<<
اندیشه نگار
تغییر مطلوب
حرف و حدیث
شین مثل شعور
کانون توحید (مسجد امیر المومنین )شهر زازران
دلنوشته های قاصدک
لیلای مجنون
جنات
ان المتقین فی مقام امین
رضا صفری
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
خیارج سرای من است
سلام
کلبه بصیرت
•°•°•کلبه تنهایی من•°•°•
بلوچستان
پرپر
حرف هایی از زبان منطق و احساس
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کیمیای من
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
ـــــــ م . ج ـــــــــ
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
دل پرخاطره
تاپروانه شدن"""
مانانا
ریحانه
ما تا آخرایستاده ایم
روستای اصفهانکلاته
گیسو کمند
حق وباطل تیغی دولبه
هیــــس دیگِه حِسِت نیست
Hunter moments
عاشقانه آرزوهای من
مهاجر
دوستدار علمدار
ashura.shia.muharram
ابـــــــــــرار
علوم نهم...
کوثر ولایت
ستاره سهیل
ღღتنهاییღღ
آناهیتا
غزل عشق
فروشگاه اینترنتی
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
گوناگون
فرمانده آسمانی من
زندگی رسم خوشایندیست
دختران فوتبالی
حرف های دل یه دختره
عاشقتم
من.تو.خدا
کلبۀ عاشقانه
علی تک
یه دختر از تبار غرور
**وبلآگـــــ هـــوآدارآنـــ وآقعـــیــ رضــآ قوچـــآن نژآد **
نقطه ضعف
بــــــــــاور
قدر مطلق
بَرُ و بَچ
مادر یوسف
آیدا
شمس الظلام
ریحانه
کلنا عباسکِ یازینب
آدم برفی
Missing
سیرت پیشگان
علیرضا احسانی نیا
ایده ها و ترفند های عکاسی
faniz
به دادم برس
خاکیهای آسمانی
دنیای بی وفای آدمها...

......
به یادتم
طب سنتی@
 
>>صفحات اختصاصی<<






 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<