افراد احمق و نادان فقط از گذشته سخن می گویند و از گفتن و شنیدن آن لذت می برند ولی افراد تنبل و تن پرور همیشه از آینده خبر می دهند و مدام از فعالیت های آینده خود صحبت ها می کنند، اما رادمردان با زمان حال سروکار دارند و همیشه کار و پیشه را وظیفه بلکه شرط خویش می دانند.
مطالعه گذشته و توجه به حال و فردایی که نیامده این سه مطلب مورد بحث دانشمندان و جامعه شناسان قرار دارد. مردمی که می خواهند از فرصت ها استفاده کنند و از سرمایه های موجود بهره مند شوند باید گذشته معدوم را به دست فراموشی سپارند و از آینده نیامده نگرانی به خود راه ندهند. باید تمام توان خود را برای لحظه موجود به کار گرفت و ازاین فرصت در حد اعلا نهایت استفاده را برد.
در تحت العقول از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: ایام زندگی سه روز است روزی که گذشت و برگشت ندارد، روز موجود که انسان در آن قرار دارد و در اختیار اوست باید آن را مغتنم بشمارد و از آن بهره بر داری کند، فردایی که نیامده است و تنها آرزوی آن را در دست دارد. دیل کارنگی می گوید: درب آهنین به روی گذشته ببندید و یک پرده فولادین جلو آینده که به وجود نیامده بکشید تا با اطمینان خاطر ازحال استفاده کنید و آن را به خوشی بگذرانید.
فراموش نکنید که بسیاری از مردم گرفتار افسوس گذشته و نگران از آینده نامعلوم اند و این تخیلات موهوم، گاهی بشر را چنان دچار وحشت و اضطراب می کند نزدیک است که در این جهنم تخیلات بسوزند و یا ازآینده نامعلوم چهره باغ زیبایی ترسیم کنند که از شادی در پوست خود نگنجند. قرآن کریم در سوره الحدید آیه 23 می فرماید؛ برآنچه از دست داده اید دلتنگ مباشید و به آنچه به شما رسیده است خوشحال نگردید.
قسمت عمده حیوانات تقریبا از زمان گذشته و آینده و حال بی خبر هستند و فقط به اقتضای طبیعت و به زمان حال و زندگانی آنی خود متوجه اند و جز همان گرسنگی و تشنگی و گرمی و سردی و بالاخره جلب منفعت و دفع ضررها در حال ضرورت به هیچ چیز و به هیچ و قت التفاتی ندارند. جانوران اهلی مانند گاو و گوسفند و پرندگان از این دسته اند و در خصوص زندگی ضعیف ترین انواع به شمار می روند. نوع دیگر علاوه بر حال، در فکر آینده نیز می باشند و با جدیتی فوق العاده به آینده خویش توجه دارند، مورچه و موریانه از این دسته اند و اما زنبور عسل در واقع حکیم و فیلسوف و عاقبت اندیش است و در اعمال خود از منبع قدرت الهام می گیرد و چنانکه قرآن می فرماید؛و اوحی رُّبک الیَ النِّحْل، این است که علاوه بر معاش خود شاید برای دیگران نیز تقلا می کند.
عده ای از مردم کردار این دسته را نیز به حکم غریزه می دانند، اما همه حیوانات شعور خاصی را هم جز طبع غریزه دارا هستند و بالاخص زنبور عسل و امثال آن که دانسته کار می کنند ولی روی هم رفته در کلیه حیوانات فکر ماضی و غصه گذشته وجود ندارد و از زمانها بی خبر و به تاریخ بی اعتنا هستند، بلکه فراموشی جزو غرایز آنها می باشد، بلکه از سوانح گذشته خویش تجربه هایی می آموزند.
نوع انسان در اثر استعداد خود و در نتیجه تربیت های گوناگون خانه، مدرسه، اجتماع بر طبق زمان های سه گانه به سه دسته تقسیم می شوند چنانکه گفته اند؛ افراد احمق و نادان فقط از گذشته سخن می گویند و از گفتن و شنیدن آن لذت می برند ولی تنبلان و تن پروران همیشه از آینده خبر می دهند و مدام از فعالیت های آینده خود صحبت ها می کنند، اما رادمردان با زمان حال سروکار دارند و همیشه کار و پیشه را وظیفه بلکه شرط خویش می دانند و مقصود مقدس و هدفمندی را طی می کنند و دم را برای عمل و انجام وظیفه آدمیت غنیمت می شمارند و خوشبختی و بدبختی گذشته و آرزوهای آینده ایشان را از عمل مانع نمی شود، بلکه از گذشته عبرت می آموزند و برای سعادت آینده تقلا می نمایند و با این شعار که گذشته گذشته است و خلاق آینده است نقشه برداری می کنند.
قرآن کریم همین دستور را می دهد از ماضی عبرت و تفکر، از حال کار و کوشش هر دو برای تامین خوشبختی آینده و قرآن، راحتی جسم و تامین افکار و اطمینان دل را در این آیه مبارکه جمع فرموده است: هرگز از آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دل شاد نگردید که هر دو شما را از انجام وظایف مانع می شوند و تن و روان را خسته می کنند فقط به عمل و انجام و ظیفه مشغول گردید و سعادت دایمی را تامین کنید و منتظر اجر و پاداش بیشتری بشوید.
بنابراین، گذشته، گذشته است و از آینده هم هنوز خبری نیست برخیز و در میان دو عدم فرصت را غنیمت شمار. در نتیجه نیک بختی بر سه اصل استوار است فراموش کردن گذشته، غنیمت شمردن حال، امیدوار بودن به آینده و این سه ستون خود بر پایه محکم تری استوار است و آن ایمان به خداست.
روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید: ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن."